سلام

دیشب عروسی بودیم. عروسی پسر خاله. تو مراسم دایی وسطی ام که اتفاقا سیگاری هست و اتفاقا چندساله مشکل قلبی داره ولی نرفته دادگاه (منظورم دکتره) وسط رقص حالش بد میشه. دایی بزرگم که اونم اتفاقا چندسال پیش خودش عمل قلب داشته و الان مدام قرص میخوره میبرتش بیمارستان و بعدم بلافاصله داییم منتقل میشه بیمارستان تخصصی قلب.

خاله ام -مادر داماد- که اتفاقا اونم مادرزادی مشکل قلب داره از رقص نور ممتدی که میذاشتن میگفت حالم داره بد میشه.

دایی مامانمینا که اتفاقا اونم چندسال پیش عمل قلب داشته میبینه حال خواهرزاده اش بد شده حال اونم بد میشه.

حال همه خوب است فقط دایی وسطی ام هنوز بیمارستانه.

میدونم ان شاالله مرخص شه واسه دوران استراحت و این چیزا -که عمرا دایی ام زیر بارش بره و بعد دو روز پا میشه به کار- میارنش خونه ما که برخلاف خونه خودشون طبقه چهارم و بدون آسانسور نیست.

مامانم صبح اشک میریزه که اخه دستشم خالیه. من گفتم کسی که ولخرجی میکنه همیشه دستش خالیه. ادم دو جور پول درمیاره یکی با کار کردن یکی با خرج نکردن! چه اصراریه کسی که کار درستی نداره و یه روز کار داره سه روز بیکاره یه اپارتمان سه خوابه تو یه جای خوب شهر اجاره کنه که دخترش بره دبستان خصوصی؟؟؟ خب انتظاراتتونو بیارین پایین.

توی پرانتز: من بابام بازنشسته اس. الان سه ماهه بهش حقوق ندادن. این سه ماهه از پس انداز خوردیم.

خب اخه چه اصراریه ادمی که مانتو داره خیلی هم نو و تمیزه بره مانتو بالا 100 تومن بخره بعدم بگه دستم خالیه؟؟؟

بازم توی پرانتز: زندگی هرکس به خودش مربوطه به شرطی که وقتی به بدبختی خورد نیاد فقط از بدبختیاش واسه ما بگه. خوشبختیاتم بگو خب!

به خواهرم میگم اومدن اینجا من تختم رو به کسی نمیدما!

میگه تو چقدر به فکر خودتی.

نه اینکه نگران داییم نباشم. نه! ولی وقتی کسی خودش به فکر خودش نیست وقتی دلنگرانیا تو رو مسخره میکنه چرا باید واسش خودکشی کنم؟؟؟ که عد بیان دوباره همونا حتی همین تخت و اتاقم رو هم مسخره کنن؟!


همه مال و ثروت به ارث میبرن، ما بیماری قلبی و کچلی و دماغ!



اینکه چرا اون بالا به جا دکتر نوشتم دادگاه. خیلی فکرم مشغول دادگاهه! مشغول طلاق! صمیمی‌ترین دوستم امروز دوباره رفته دادگاه طلاق برای مامان باباش. من تو زندگیشون نیستم ولی طبق حرفایی که دوستم میزنه باباش خیلی بداخلاقه و کنترل عصبی اصلا نداره. مدام مامانشو کتک میزنه و بعضا خود دوستم رو. حالا فکر کنین یه همچین آدمی خوره‌ی قانون باشه و راه دور زدن همه قوانین رو بلد. مثلا جوری بزنه که پزشک قانونی نتونه تشخیص بده. از همون سالی که دوستم به دنیا اومده دنبال طلاق بودن. دوستم که به دنیا میاد مامانش به خاطر اینکه دخترش به سن قانونی برسه و بتونه خودش انتخاب کنه پیش کی بمونه میسوزه و میسازه تا دو سال پیش. دوباره میرن سراغ طلاق. ولی چون مامان نمیدونسته هرچی کتک بخوره باید تو اون خونه بمونه و خونه رو ترک کرده بوده سر همین قضیه بابا میخواسته بدون مهر و هیچی طلاقش بده (دور زدن قانون). بعد یه سال دوندگی وقتی مامان میبینه نمیشه بدون پول مهریه مستقل شد و خونه ای که خود مامان خریده بوده هم داره باز با همون دور زدن قانون میرسه به بابا راضی میشه برگرده. الان دوباره لبریز شدن. دوباره شروع پروسه ی طلاق. ولی اینبار مامان هم مهریه رو داره میبخشه هم اون خونه رو و بابا خندان و راضی که به همه چی رسیده.

راستش ته دلم میخوام زودتر جدا شن شاید به آرامش برسن ولی دوستم میگه دلم نیست. میگه مامان میگه طلاقمون به ضرر ازدواج تو میشه و خواستگارا میگن بچه ی طلاقه. به دوستم میگم اونی که تو رو بخاد با همین شرایط میخاد اونی هم یه نخواد به کوچکترین دعوای مامان بابات هم گیر میده.

دیروز باباش چاقو کشیده بود. برای خودش! داداش دوستم چاقو رو به هر بدبختی از دست بابا میگیره که به اطلاح خودزنی نکنه.


فقط دعا میکنم هرچی میخاد بشه زودتر بشه.