سلاااااام

خوبین؟

من عااااااالی ام!

دیروز یه تور دانشجویی داشتم واسه مسجد جامع عتیق

با استادشون بودن

چقدررررررر عالی بود!

اول که اومدن همه معلوم بود زروکی ان و خوششون نمیاد.

بردمشون اول رشته هاشونو پرسیدم و چون دیدم تخصصی تاریخ یا مرمت و اینا نیستن بهشون گفتم خب پس خیلی تخصصی یادتون نمیدم.

بعد اول ماکت مسجد رو واسشون توضیح دادم. معلوم بود حوصله سر بره واسشون! ولی من نقشه داشتم واسه این کارم!

اونجا که توضیح دادم میخواستم یه دید کلی از مسجد داشته باشن و اطلاعات کلی بگیرن تا تو مسجد بهتر درک کنن و حتی سوال ازشون بپرسم!

خلاصه تو خود مسجد که رفتیم و توضیحاتو شروع کردم اینا هی علاقمندتر شدن!

دو سه تاشون بودن که کلا تو حال خودشون بودن ولی باقی همه کم کم جذب شدن!

تو بحثا شرکت میکردن

سوال جواب میدادن

سوالای خوب میپرسیدن

حتی جاهای جدید کشف میکردن و ازم میپرسیدن!

استادشونم حسابییییی کیف کرد!

کلی خودمو رو در رو تشویق کرد! حتی گفت تورای بعدی هم اگه ایشون لیدرمون باشن میایم!

خودمم خعلی کیف کردم!

هیچ جا کم نیوردم و حتی برخلاف باقی تورام که یه ذره سریع صحبت میکنم دیروز خیلی اروم و سراصبر توضیح دادم.


کارمون که تموم شده بود و داشتیم با ماشین اقای رییس برمیگشتیم اقای رییس گفتن یه سری استادا که من رو میشناختن میومدن میگفتن این لیدرتون خوب بود و اون بد بود و این چیزا! و تو اینه به من نگاه میکردن.

من فهمیدم اون استادی که با من بودن کامل با اقای رییس اشنا بودن و دیدم شروع کردن با هم حرف زدن.

شب تو واتس هرچی بهشون گفتم چی گفتن و هی خواستم زیر زبون بکشم طفره رفتن! اخرش گفتم جدی از من ایرادی نگرفتن؟ که گفتن بس کن! و این از زبون اقای رییس ته تعریفه! یعنی طرف کلی تعریفتو کرده بس کن دیگه! ^_^ اخه اقای رییس هیییییچوقت مستقیم تعریف کسی رو نمیکنن


بعد تورم هم مثل همیشه موندم واسه کمک! و کلییی ذوق میکردم که از بین اون همه ادم اقای رییس منو صدا میزدن که کمکشون کنم این یعنی رو من بیشتر از بقیه حساب میکنن ^_^