سلام

وقتی از یکی ناراحت باشی

خیلی ناراحت

حتی دلخور

ولی به خاطر قانون و قواعد ذهنیت که اون رئیسه و تو کارمند به خودت اجازه ی بیانش رو ندی

وقتی اونقدر دلت پر باشه که باوجود همون قواعد ذهنی نتونی مثل همیشه برخورد کنی، حتی مثلا تو جمعای کاریِ بدون حضور باقی همکارا که همیشه انرژی میذاشتی و شوخی بود


یکی رو میخای که نخودچی باشه

که وقتی اقای رییس میگن چرا خواهرت انقدر امروز بداخلاقه بدون لحظه ای درنگ بگه خواهرم باهاتون قهره!

و بعد هی اصرار اصرار که خب از دلش دربیارین دیگه! (که البته بعدش بهش گفتم انقدر اصرار نکنه و بیخیال شه)


میدونستم اقای رییس حضورا روی به قول نخودچی از دل دراوردن رو ندارن (و من هم  دوست نداشتم حضوری بگم). از بس نخودچی اصرار کرد که خب بپرسین چشه با صدایی که یه ذره رفت بالا گفتن خب اینجا که نمیشه! چندبار غیرمستقیم و رو به نخودچی گفتن خب بیاد واتس بهم بگه و حتی ساعت هم دادن. و اخرشم رو به خودم گفتن شب بیای واتسا! 


تا اینجا همه چی با عذرخواهی حل شده. فقط امیدوارم فردا که دوباره همو حضوری میبینیم همون رفتاری که ناراحتم کرده بود تکرار نشه. 


+حس خوبش اینه که حس میکردم همونجور که از دل خواهراشون درمیارن داشتن از دل منم در میوردن. حتی وقتی میگم هیچی نمیخورم هم همون مدل چیپسی رو واسم خریدن که خواهرشون دوست داره (دست بر قضا من هم!) البته واقعا چیزی نمیخواستم. نه از سر ناراحتی و دلخوری و حتی به قول نخودچی قهر :)))) از سر وضع معده!