سلام

این چند وقته واقعا از نظر روحی خسته شدم! 

اینکه مدام تو ذهنم اولویت بندی کنم، حواسم باشه پیامک نیاد واسم از دارالترجمه، به مقاله ام فکر کنم، به کتابای تاریخی ام فکر کنم، به اسپانیایی، به لغات تخصصی انگلیسی تورلیدری و هزار و یه چیز دیگه!


تو کل موضوعات در حال حاضر بیشتر ازهمه این پول دراوردنه که روحم رو خسته میکنه. اینکه با کلی منت واسه دارالترجمه حمالی کنی و اخرشم حتی کمتر از کارگر روزمزد پول بذارن کف دستت و هرچی پول از ملت میگیرن خودشون هاپولی کنن!

یه جا هم بود که شخصی واسش کار میکردم که متناش خوب بود و پولشم خوب! دیگه 3-4ماهی هست کار نمیکنم. طرف 100هزار تومنو خورد یه ابم روش! هرچی هم پیام و ایمیل جوابش این بود که وقت نکردم دارم بررسی میکنم! دفعه اخر واسش پیام دادم اگه قرار نیس پولو واسم بریزین بگین یه جور دیگه روش حساب کنم! خواهرم گفت این پیام تو از صدتا فحشم بدتر بود! ولی بازم همون جوابو گرفتم. دیگه هم پیام ندادم بهش. اما واسه اربعین میخام واسش بفرستم طاعات و عبادات و عزاداریاتون قبول! ببینم رگی داره که بهش برخوره!


حالا تصمیم کبری چیه که افتاده به دل انانیمس!

من بابام خرجمو میده. هرچند نه مثل خیلیا که مثل ریگ پول میریزن تو جیب بچه هاشون ولی هر موقع بخوام حالا با یه ذره اکراه بهم میده. اکراهشم واسه این نیس که بخاد واسه خودش جمع کنه یا خرج کس دیگه ای کنه ها! به قول خودش نگه داشته واسه آینده ی من و خواهرم. و ته دلش حس میکنه ما داریم زیادی خرج میکنیم.

خودم دوست دارم کار کنم چون دوست دارم استقلال مالی داشته باشم. حتی با اینکه کار میکنم هم باز بابام بهم پول تو جیبی میده علاوه بر اینکه خرجای اصلی زندگیمم با اونه!


ولی خسته شدم.


راستش یکی دو ماهی امتحان کردم دیدم میتونم فقط با پول تو جیبی گرفتن از بابام هم زندگی کنم! به شرطیکه حواسم باشه تو تعارف نیفتم واسه خرج کردنام و نخوام لارج بازی دربیارم!


الانم تصمیممو گرفتم. میخام از دارالترجمه هم استعفا بدم. خیلی قر میان این چندوقته سرم! حقوقم که بیشتر نشده که کمتر شده!

یه پروژه دستمه که شنبه باید تحویل بدم.

شنبه بعد تحویلش استعفامم براشون میفرستم.

یه مدت خوشان خوشان زندگی کنم به کتاب خوندنم برسم ببینم به افسردگی میفتم یا نه :))))