۴ مطلب با موضوع «یادم باشه!» ثبت شده است

سر به مهر


صبا (لیلا حاتمی): خدایا وقتی یه چیزی هم مشخصه هم نامشخصه

یعنی در واقع نامشخصه…


+دیالوگ فیلم سر به مهر

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انانیمس ...

از ته دل خواستن

سلام

اتفاقی منی که اهل خوندن مصاحبه های بازیگرا نیستم رفتم سراغ مصاحبه عباس غزالی. اتفاقی که داشتم سرسری یکی در میون میخوندمش دیدم نوشته کتاب چهار اثر از فلورانس اسکول دیدش به زندگی رو عوض کرده.

قلقلک شدم بخونمش.

دانلود کردم و شروع.

قشنگه

جالبه


اصل حرفش اینه که هر چی رو از ته ته دل بخوای و ایمان داشته باشی خدا کمکت میکنه بهش میرسی. 


ایمان دارم هرچی بخوام خدا کمکم میکنه. حتی یه وقتایی خواسته ام درست نبوده ولی منو رسونده بهش و بعد پشیمون شدم حتی! مثلا خواستم یکی انقدر تو چشمم نباشه، قربونش برم خدا که طرفو کامل خورد خاکشیر کرد واسم! 


میخام که بخام، ولی یه سری چیزا رو میترسم از ته دل بخام.


از وقتی ترس اومده تو دلِ خواستنم انگار هی نشونه میذاره واسم که نترس! مثلا متنایی درباره خواستن واسم میاد، میخونم بقیه هم مثل من شدن، متنا و کلیپایی که میگن این مردان که دارن جلو ارزوهات صف میکشن و باید ازشون بگذری، یا حتی امروز با اینکه مدتهاااااس اصلا پشیزی به طرفِ خاکشیر شده فکر نکردم خوابشو دیدم! خواب عذرخواهی و پشیمونی اش و بی تفاوتیِ محض خودم! از شما چه پنهون از رفتار خودم تو خواب خوشم اومد.


با اینکه این نشونه ها رو میبینم ولی بازم ته دلم ترس دارم.


خودش کمکم کنه اول بخوام که نترسم! و بعد باقی چیزا!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
انانیمس ...

من الان دلم کیک شکلاتی میخواد

من الان دلم کیک شکلاتى مى خواد. الان مى خواد! همین الان. ندارم ولى ! لواشک دارم، ولى کیک شکلاتى ندارم! باید تا فردا که قنادى ها باز مى کنن، صبر کنم. معلوم هم نیست دیگه فردا دلم کیک شکلاتى بخواد... . من فقط مى دونم که الان دلم کیک شکلاتى مى خواد و ندارم، پس قبول مى کنم که ندارم. ندارم دیگه. ولى خب دلم مى خواد. اما ندارم! ولى  خب .... اما.... ولى ... اما... ولى.... اما !

یه روز مامانم اومد خونه، گفت زود باش. پرسیدم چى رو؟ گفت سورپرایزه! مبل ها و فرش و میز ناهارخورى و کلن دکور خونه رو تو ده دقیقه عوض کرد و زنگ در رو زدن. هول شد از خوشحالی. گفت چشماتو ببند. چشمامو بستم. دستمو گرفت برد دم در. در رو باز کرد. گفت حالا چشماتو باز کن. چشمامو باز کردم دیدم یه پیانو یاماها مشکى، همونى که ده سال قبلش هزار بار رفته بودم از پشت ویترین دیده بودمش دم در بود. حالا نمى دونم همون بود یا نه. اما همونى بود که من ده سال قبل واسه داشتنش پرپر زده بودم. خیلى جا خورده بودم. گفت چى مى گى؟ گفتم چى مى گم؟ مى گم حالا؟ الان؟ واقعن حالا؟ بیشتر ادامه ندادم. پیانو رو آوردن گذاشتن اون جاى خالى اى تو خونه که مامان خالى کرده بود. من هم رفتم تو اتاقم. نمى خواستم بزنم تو پرش. ولى هزار بار دیگه هم از خودم پرسیدم آخه حالا پیانو به چه درد من مى خوره! من که خیلى سال از داشتنش دل کندم.  ده سالى تو خونمون خاک خورد و آخرش هم مامانم بخشیدش به نوه ى عموم.

یه روز اولین عشق زندگیم که چهارده سال ازم بزرگتر بود، رفت فرانسه، اون جا با یه زن فرانسوى که چند سال ازش بزرگتر بود ازدواج کرد. منم که نمى خواستم قبول کنم از دست دادمش شروع کردم واسه خودم داستان ساختن. ته داستانم هم اینطورى تموم مى شد که یه روزى بر مى گرده ، وسط داستان هم اینجورى بود که داره همه ى تلاشش رو مى کنه که برگرده. این وسطا هم گاهى به من از فرانسه زنگ مى زد و ابراز دلتنگى مى کرد. بعد از هفت سال خیالبافى دیدم چاره اى ندارم جز اینکه با واقعیت مواجه شم. شروع کردم به دل کندن. من هى دل کندم و هى خوابش رو دیدم که برگشته. دوباره دل کندم و باز خوابش رو دیدم که برگشته، تا اینکه بلاخره واقعن دل کندم! چند سال بعدش تو فیس بوک پیدا کردیم همو. اومد حرف بزنه، گفتم حالا؟ واقعن الان؟ من خیلى وقته که دل کندم!

یه دوستى داشتم کاسه ى صبرش خیلى بزرگ بود. عاشق یه پسرى شده بود که فقط یک ماه باهاش دوست بود. اون یک ماه که تموم شده بود، پژمان رفته بود پى زندگیش و سایه مونده بود با حوضش! بعد چند سال یه روز بهش گفتم دل بکن . خودت مى دونى که پژمان بر نمى گرده. گفت ولى من صبر مى کنم. هر کارى هم لازم باشه مى کنم. یک سال بعد رفت پیش یک دعا نویس. شش ماهه بعدش با پژمان ازدواج کرد. اون روزا دوست بیچاره ام خیلى خوشحال بود. به خودم گفتم، حتمن استثنا هم وجود داره! دو سال بعدش شنیدم که از هم جدا شدن. پیداش کردم. خیلى عصبانى بود. پرسیدم چى شده. گفت پژمان اونى نبود که من فکر مى کردم. گفتم پژمان همونى بود که تو فکر مى کردى، ولى اونى نبود که الان مى خواستى. پژمان اونى بود که تو اون روزا، همون چندسال قبل ترا مى خواستى که باشه، و وقتى نبود، باید دل مى کندى!

من الان دلم کیک شکلاتى مى خواد. الان مى خواد ولی...



 (رخساره ابراهیم نژاد)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
انانیمس ...

غصه خوردن

همانطور که خوردن شراب حرام است

خوردن غصه هم حرام است

و خوردن هیچ چیز مثل خوردن غصه حرام نیست 

اگر ما فهمیدیم که جهان دار عالم اوست دیگر چه غصه ای باید بخوریم؟

دکتر الهی قمشه ای 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
انانیمس ...